پر ز سوالم !
بسم الله الرحمن الرحیم
چرا تو ... ؟!
چرا وقتی من بیهوش روی زمین افتاده بودم باید با تو تماس می گرفتند ؟!
چرا تو باید مرا در آغوش می کشیدی و تا بیمارستان می بردی آن هم درست آن زمانی که وانمود می کردم فراموشت کرده ام ؟!
چرا تو ...
چرا تو وقتی چشمانم را باز کردم حتی نگاهی به من نکردی ...
زن زاده ی مهر است
چرا تو ...
یعنی اطرافیان من مسیله ای به این واضحی را نمی فهمند ؟!
که ...
چرا تو آمدی که وقتی دکتر تا بالای سرم آمد خودم را پرت کنم در بغلش و های های گریه کنم ...
چرا تو آمدی که شب را با خواب آور بخوابم
چرا تو آمدی درست زمانی که رفته بودی ؟!
چرا تو آمدی ...
که وقتی مرخص شدم
درست دم ِ در ِ نگهبانی حالم بد شود و درست جلوی پای تو بیوفتم ؟!
چرا تو فقط تماشا کردی ؟!
چرا نگهبان بیمارستان مرا بلند کرد و تو خشکت زده بود ؟!
چرا تو ...
چرا ...
اصلا چرا من ؟!
چرا
چرا
چرا
دیوانه دارم می شوم ...
شاید هم
شده ام !
ـــ
+ هیع نوشت !!!
کلمات کلیدی :